برای سرنوشتها[1]
آه ای ایزدانِ نیرومند،
تنها یک تابستان و تنها یک پاییز را
از برای ترانههایی رسیده بر من ببخشایید؛
باشد که قلبم درونِ سینه، سرشار از آن موسیقیِ دلانگیز،
با اشتیاقی هر چه تمامتر سر به نیستی بگذارد.
و روح، چشمپوشیده از میراثِ آسمانیِ خویش در حیات،
بر پهنههای هادس[2] نیز آرام و قرارِ خویش را باز نخواهد یافت.
لیک اگر آنچه که برای من مقدّس است،
شعرهایی که در قلبِ من آرمیدهاند، افاقه کند –
پس خوشا دیگر جهانِ خاموشِ سایهها را!
خشنود خواهم بود، هر چند این جادوی چنگِ من نیست که مرا به زیر میکشد.
روزگاری را میباست همچون خدایان زیسته باشم،
بیش از آن را دیگر ومی نیست.
ترجمه: عبدالحسین عادلزاده
درباره این سایت